Monday, October 25, 2010

                                                  پرسپکتیو در موسیقی رنسانس
تاریخ هنر مملو از اتفاقاتی بوده است  که در حوزه هنرهای تجسمی  رخ داده . اما  این گونه  اتفاقات و تغییرات  ایجاد شده  فقط مختص هنر های تجسمی  نبوده و  موسیقی  و هنرهای نوشتاری را نیز تحت  تاثیر قرار داده است . در واقع  ایجاد  دوران های تاریخی را نیز می توان به این تغییرات نسبت داد . بی تردید علت این تغییرات بخاطر تغییر در نوع تفکر و فلسفه حاکم بر مردم جوامع مختلف است . اگر به طور اختصاصی  به هر یک از این دوره ها رجوع کرده و به بررسی آن بپردازیم می توان در بین بعضی از حوزه های  ذکر شده نقاط مشترکی را یافت. یکی از دوران های ارزشمند تاریخ را می توان  دوره رنسانس دانست که در این مقال با بررسی اتفاقات تاریخ سازی که در این دوره رخ داده وبا تشریح تغییر در نوع تفکر حاکم سعی می کنیم یک نقطه مشترک بین دو موضوع  هنر نقاشی و موسیقی را مورد بررسی قرار دهیم.
در آغاز قرن چهاردهم  میلادی عصر میانی یا  قرون وسطی  که از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول کشیده بود ، به انتها  می رسید و رنسانس، یکی از بزرگترین جنبش های فرهنگی تاریخ به تدریج جایگزینش می شد. رنسانس از سال 1300 از ایتالیا آغاز شد و درعرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دوره های چنین کوتاه ازنظرتاریخی رخدادهای متعددی به وقوع می پیوندد حال آنکه این قرن ها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیت های  بزرگ است و جهان امروزی سهم زیادی را از آن دوره به همراه دارد. زیرا رنسانس پایه های اقتصادی ، هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.
در دوره رنسانس خلاقیت در دانش ، هنر ،حکومت و اقتصاد بارز بود . " رابرت ارگانگ " مورخ می نویسد : دوره رنسانس یکی از خلاقترین دوران های تاریخ است . رنسانس به تلاش عقلانی جهت تازه ای بخشید تا آن را به سوی تمدن امروزی هدایت کند . در این دوران که نوعی کنکاش تاریخی بود در سراسر اروپا و خاورمیانه محققین قفسه های قبار گرفته صومعه ها و ساختمان های عمومی قدیمی را جستوجو کردند و گنج هایی یافتند. این گنج ها طلا یا نقره نبودند بلکه دست نوشته های یونانی و رومی بودند. در نتیجه نوشته های باقی مانده از افلاطون ، سیسرو ، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید . محققین که شاهزادگان ، بازرگانان و افراد توانگر از آنان حمایت می کردند کارشان را به خوبی انجام دادند. در سال 1500 آنها تقریبا تمام متون باستانی را که امروزه موجودند را یافته بودند. گردآورندگان این دست نوشته ها برای نگهداری مجموعه رو به افزایششان کتابخانه هایی ساختند. این کتابخانه ها افرادی  را که به شناخت هر بیشتر افراد بزرگ ، اندیشه ها و هنرباستان علاقه داشتند را به خود جلب می کرد . این شناخت سبب شکل گیری رنسانس شد.
مطالعه آثار کلاسیک در دوران رنسانس " دانش نو " نامیده می شد. در آن زمان ضمن احیای علاقه به نوشته های کلاسیک به ارزش فردی نیز توجه شد. این گرایش که " انسانگرایی " نام گرفت به علت تفکری بود که به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز به  مسائل انسانی می پرداخت.
انسانگرایی نیز مانند خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد که می توان به بعضی از علت های گسترش آن و علاقه به مطالعات کلاسیک اشاره کرد. یکی از ان عوامل وجود بقایای امپراتوری روم در ایتالیا بود که سبب می شد دانش پژوهان ایتالیایی که به منبع جذاب باستانی دسترسی داشتند ، مجذوب و مفتون دوران گذشته شوند . عامل دیگر ورود آوارگان امپراتوری در هم شکسته بیزانس بود . این امپراتوری در واقع ادامه شرقی امپراتوری روم بود که در طی قرون وسطی حاکمیتش ادامه داشت . مرکز امپراتوری بیزانس و زبان آن یونانی بود. کتابخانه این امپراتوری حاوی بسیاری از آثار یونانی بود آثاری که در غرب از بین رفته بود. عامل دیگر در گسترش انسان گرایی صنعت چاپ بود. تا دوران رنسانس کتاب ها را با دست می نوشتند و کتاب نسخه برداری و سپس صحافی می شدند. حدود سال 1450 صنعت چاپ در آلمان اخراع شد که بسیاری آن را " یوهان گوتنبرگ " نسبت می دهند. اگر چه فن آوری چاپ در قرن دوم میلادی در چین ابداع شده بود اما روش چینی ها که در آن از حروف کنده کاری شده روی چوب استفاده می شد کیفیت خوبی نداشت. چاپ قرن پانزدهم بدعت دیگری نیز به همراه داشت که انواع حروف فلزی متحرک بود. ناگهان کتاب هایی که بعضی از آنها در قطع جیبی چاپ شده بود و مردم می توانستند آنها را همه جا همراه ببرند ، در دسترس همگان قرار گرفت و سرعت انتشار دانش کلاسیک و اندیشه های انسانگرایی را به طور چشمگیری افزایش داد.
اما از عوامل بسیار موثر می توان به حمایت افراد متمول از گسترش انسانگرایی در ایتالیا و اروپا اشاره کرد . در این میان هنرمندان از پشتیبانی مالی حامیان برخوردار شدند و رفته رفته رابطه میان حامی و هنرمند از جنبه مالی فراتر رفت. حامی نه فقط بودجه طرح های هنری را که پاسخگوی نیازهای مدنی ، مذهبی یا سیاسی بود را تامین  می کرد بلکه بودجه آثاری را که شان اجتماعی وی را بالا می برد و مایه تجلیل او و خانواده اش می شد را نیز فراهم می ساخت. با ظهور این حامیان جدید از طبقه متوسط یا اشراف ، کنترل خلاقیت هنری از دست کلیسا خارج شد. اکنون دیگر قرار دادی دائمی میان حامی و هنرمند بسته می شد.هنرمند حقوق ثابتی دریافت می کرد یا به تناسب کارش مزد می گرفت. به تدریج ابتکار و خلاقیت فردی هنرمند اهمیت بیشتری یافت . هنرمندان سراسر اروپا به موازات آشنایی با دنیای باستان و برای مطالعه آن به ایتالیا سفر می کردند و تقریبا سفر به آنجا برای هنرمندانی که در صدد کسب مقام استادی بودند امری ضروری به نظر می رسید.

هنگامی که طوفان عظیمی همچون متحول شدن ریشه ای یک جامعه پیش می آید ، تمام اقشار جامعه تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت . آن انقلاب عظیم فکری که در دوره رنسانس جامعه آن روز را در بر گرفته بود تاثیر قابل ملاحظه و اساسی خود را بر روی هنر و هنرمندان تحمیل کرد. چرخش تمام عیار جامعه آن روز به انسانگرایی سبب تغییر در نوع نگرش هنرمندان به معقوله هنر و همچنین جامعه نسبت به هنر و هنرمندان شد که نتیجه این فعل و انفعالات خود را در اثر هنری نشان داده و از این دوره تفاوت چشمگیری بین آثار هنری دوران قبل و رنسانس را شاهد هستیم که این تفاوت در تمام شاخه های هنری دیده می شود. در واقع بازگشت از سنت میانه یکی از این تغییرات است که مستلزم انکار صریح مفاهیمی بود که در قرون وسطی توسط بسیاری پرورانده شده بود. مفهوم زیبایی مطلق و رجوع به زیبایی فوق طبیعی به تدریج ناپدید گشت. علاوه بر این مفهومی که بر اساس آن همه چیز زیباست انکار گردید. همچنین این نظریه که همه آثار هنری باید به طور رمزی و تمثیلی تفسیر شود نیز کاملا کنار گذاشته شد. نهایتا غالب هنرمندان و نویسندگان به این تلقی که آثار هنری باید اساسا از وجه نظر دینی و اخلاقی یا جدلی مورد ارزیابی قرار گیرد ، اعتراض کردند.
نکته دیگری که بسیار اهمیت دارد این است که در دوره یونان باستان و قرون وسطی تامل در زیباشناسی به دو بخش تقسیم می شد. اول تامل در زیبایی و دوم تامل در هنرها. در رنسانس این دو دیدگاه بسیار به یکدیگر نزدیک شد. تصور می شد که زیبایی صفت عینی همه هنرهاست اما به خصوص به نقاشی و شعر متعلق است. پس گر چه روشن است که زیبایی طبیعت نیز وجود دارد اما در این دوره زیبایی به آنچه از نظر هنری زیباست محدود می شد.اما در بحث نظری درباره آثار هنری مفهوم صورت عنصری ذاتی تصور می شد و عموما پذیرفته شده بود که هنر علاوه بر علم به چگونگی و عمل ، متضمن خلاقیت و الهام است و بالاخره عموما تصدیق می شد که زیبایی کیفیت مطلق اشیاء نیست بلکه اشیاء برای انسانها زیبا هستند. در واقع بسط و تحول صور مختلف هنر در آن عصر از طریق سلسله ای از تغییرات در دیدگاه زیبایی شناسی متفکران و فلاسفه آن دوران نمود یافت. البته با تمام مطالبی که گفته شد از نظر " هایدگر " و بسیاری دیگر از فلاسفه نظریه زیبا شناسی اصلی و اساسی ثابت ماند و تنها به صورت تدریجی بسط یافت . حتی تا پایان قرن هفدهم هنوز زیبایی بر اساس هماهنگی، نظم و شکوه تعریف می گردید. اما به هر جهت گفتنیست که زیبایی شناسی کلاسیک به تمایلات مطلق گرایانه و کوشش هایش در جهت حفظ قواعد و اصول کلی درون خود ، استعداد قابل توجهی در اقتباس ، گشایش و بسط داشت.
این تغییرات اساسی در نگاه زیبایی شناسی و هنری در دوره رنسانس اثر خود را نه تنها بر روی تمام هنرها گذاشت بلکه به سبب وجود نگاه واحد به هنر باعث ایجاد نقاط مشترک در بین خود هنرها نیز گردید.
تغییر کاملا واضح و آشکار در معماری گوتیک که در واقع هارمونی معماری این دوره و قبل از آن را به چالش کشید و سبب بروز نوع دیگری از دیدگاه زیبایی شناسانه در ایجاد بناها گردید. معماری خشک و شکسته و ساختمانهای عمودی که اشاره به آسمان داشت،جای خود را به تاکید به بناهای افقی که زمین را در آغوش می گرفت ، داد.
مجسمه سازی نیز دستخوش تغییراتی شد.مجسمه سازان قرون وسطی پیکره قدیسان را می ساختند اما در طول رنسانس پیکره انسان تقدیس می شد.همچنین دوباره حرکت بدن توجه هنرمندان رنسانس را بویژه در نیمه دوم قرن پانزدهم به خود معطوف ساخت.
ابداع پرسپکتیو در نقاشی شاید بزرگترین تحول در عرصه این هنر بود که در این دوره اتفاق افتاد. همچنین نقش کردن گیاهان و در واقع نقاشی منظره بخش مهمی از هنر رنسانس بود.
پدید آمدن پلی فونی در موسیقی رنسانس که باعث تحول آن و قرار گرفتن در مسیری شد که امروزه به موسیقی دوران ما رسیده است از این دست تغییرات بود و البته مورد دیگر بها دادن به کلام است که از روح انسانگرایی حاکم بر آن دوره نشات می گرفت.
تمام این تغییرات که به صورت منفرد در هر یک از شاخه های هنر بروز کرد به سبب اینکه دارای خاستگاه یکسانی از نظر وجود محرک برای تغییر بود ، باعث گردید که بعضی از این تحولات بین دو شاخه از هنر یکسان باشد. البته قابل ذکر است که  به سبب  وجود تفاوت اساسی  بین هنرها ، قطعا این تشابه  تغییرات  نه در ظاهر که در ماهیت آنها است . یکی از این تشابهات را می توان  بین موسیقی و نقاشی یافت . همانطور که قبلا  نیز ذکر شد ایجاد و ابداع پلی فونی در وسیقی و پرسپکتیو در نقاشی از جمله این تحولات بود که در این دوره رخ داد. حال می توان با مقایسه ماهیت و کارکرد این دو تحول به نقطه ای رسید که در آنجا بتوان به تشابه این دو تحول اذعان کرد و ماهیت هر دوی آنها را یکی دانست هر چند که نوع کارکرد این دو کاملا یکسان نیست ولی در عمل احساسی را که نزد مخاطب ایجاد می کنند مشابه هم است که این نشان از ماهیت یکسان آنها دارد.
در مورد نقاشی می توان اینگونه بیان کرد که در واقع از رنسانس به بعد بیننده به یک تابلوی نقاشی چنان می نگریست که گویی از پنجره ای به بیرون نگاه می کند . او بازنمایی دقیق واقعیت را نمی دید بلکه واقعیتی جدید را باز می یافت. پرسپکتیو به ما این امکان را می دهد تا با پیروی از قوه درک مستقیم یا تجربه شخصی موقعیت اشیاء را در مکان مشخص کنیم.مکان از دید هنرمندان قرون وسطی هدیه و بخشش خداوند بود و آنان نظرات خود را به آن تحمیل نمی کردند.کمپوزسیون با قرار گرفتن پیکره ها در کنار هم به صورت افقی یا عمودی شکل می گرفت و پیکره اصلی بخش فوقانی تصویر را اشغال می کرد. تاثیر اعتقادات مذهبی در این شیوه به روشنی دیده می شود.مکان و فضا به شکلی تنظیم می شد که بیانگر فاصله میان انسانها و مقام الوهیت باشد. در دورن گوتیک پرسپکتیوی مبتنی بر الهیات مسیحی به وجود آمد. خدا ، عیسی مسیح و مریم مقدس بزرگتر از قدیسان و فرشتگان و سایر انسانها کوچکتر از همه نمایش داده می شدند. اما هنگامی که دوران رنسانس آغاز گردید و جنبش انسانگرایی هنرمندان را وادار به تسخیر واقعیت کرد ، نقاشان نیز تلاش کردند تا در به تصویر کشیدن واقعیت سهم خود را به درستی ادا کنند. در این زمان مبتکر معماری رنسانس دست به ابتکاری دیگر در زمینه نقاشی زد.فیلیپو برونلسکی راه حل هندسی این مسئله را به نقاشان اعطا کرد و بدون شک این موضوع برای دوستان نقاشش بسیار هیجان انگیز بود. ژرفانمایی و عمق بخشیدن به فضا از این زمان به بعد مورد توجه نقاشان انسانگرا قرار گرفت و باعث انطباق نقاشی با واقعیت شد. این موضوع ژرفانمایی همان نقطه ای است که می توان نظیرش را در موسیقی نیز دریافت.  
اما موسیقی در اثنای رنسانس میلادی نو یافت. موسیقی در گذشته یک هنر کاربردی بود و چنین نیز باقی ماند و از نزدیک با کارکرد اجتماعی در ارتباط بوده است. یک آهنگساز در واقع نوازنده ای تجربی و تمام عیار بود که امکان داشت اتفاقا ضمن وظایف خود کارهای جدیدی نیز بنویسد. همچنین در سلسله مراتب اجتماعی از جایگاه کاملا نازلی برخوردار بود مگر آنکه در میان روحانیت مقام بالایی می داشت . از این قرار انقلاب موسیقیایی قرن پانزدهم جریانی بطئی بود و برای آنکه ریشه بدواند و مستحکم شود عمر سه نسل صرف آن شد. ولی به هر جهت قرون وسطی به رنسانس تبدیل شد و دنیای نوینی پا به عرصه وجود گذاشت . جهانی که اگر به موسیقی آن گوش دهیم ، خود را در شرایطی خواهیم یافت که آن نوع موسیقی به احساس ما نزدیک تر است تا موسیقی قرون وسطی. این تفاوت احساس نشان از وجود تغییراتی در ساختار تفکری موسیقیدانان در این دوره دارد. موسیقی غرب سده های متمادی بر اساس منوفونیک بود و فقط یک خط ملودیک داشت . در قرون وسطی گروه سرایی در اجرای موسیقی چند صدایی هرگز بدان صورت که در رنسانس در حال تبیین شدن بود بکار برده نمی شد. اما در همین اثناء راهبان در دسته همسرایان صومعه ها آغاز به افزودن خط ملودیک دیگری به سرود گرگرویایی کردند. در آغاز این بخش بی آنکه نوشته شود بداهه سرایی می شد و ملودی گرگرویایی را با زیر و بمی متفاوت ، مضاعف می کرد. حرکت این دو خط موازی با یکدیگر ، نت در برابر نت و به فاصله چهارم یا پنجم از یکدیگر سر آغاز پلی فونی بود.
حال دیگر آهنگسازان آزاد بودند تا خود را از سایر قید و بندهای قرون وسطی برهانند. اکنون منجاتها می توانستند در هر صدایی قرار گیرند و از هر صدایی به صدای دیگر گذر کنند و طرح کلی آن در قالب ریتم های انعطاف پذیرتری ریخته شود یا حتی در غوغای موجی از زیورها و زینت ها محو گردد و این در حقیقت پیش شرط بنیادی همه تحولاتی بود که بعدا جوانه زد.
در واقع پلی فونی اجرای همزمان دو یا چند خط ملودیک است که اهمیت و جذابیتی کم و بیش یکشان دارند. در این بافت چندین خط ملودیک از نظر نمود موسیقیایی با یکدیگر به رقابت می پردازند و هر خط سبب غنا و تعالی خط دیگری می شود و مانند لایه های ژرفانمایی عمل می کنند. این ارتباط تعالی بخش متقابل ، نمایانگر تفاوتی میان موسیقی و گفتار است . هنگامیکه چندین نفر همزمان مطالب متفاوتی را بین می کنند حاصل گیج کننده خواهد بود.اما اجرای همزمان ملودی های متفاوت توسط چندین آوازخوان می تواند صداهایی بسیار بیانگر پدید آورد. این خطوط ملودیک که بر روی چهار بخش آوازی یعنی سپرانو ، آلتو، تنور و باس نوشته می شوند اجزاء سازنده و عمق بخش کل موسیقی به حساب می آیند. اغلب سودمند است که نخست به خط بالایی ( زیرترین خط ملودیک) و سپس به خط پایینی (بم ترین خط ملودیک) و پس از آن به خطوط میانی گوش دهیم. این انتخاب شنیداری دریافت ما را از وجود پرسپکتیو سیال در ریتم ها و ملودی های متضاد افزایش می دهد و این امکان را فراهم می کند که در هر لحظه به چگونگی تاکید بر خط های ملودیک گوناگون گوش دهیم. این نوع برخور با موسیقی پلی فونیک بسان این است که مثلا هنگامی که به نقاشی " مدرسه آتن" اثر "رافائل" می نگریم ، پس از دیدن پرسپکتیو کلی ، به اجزاء سازنده آن که شامل نقطه طلایی ، اجزاء جلویی ، کناری و دیگر نقاط است نظر بیندازیم.
اگر به قطعه ای از " جیوانی پیرلویجی دا پالسترینا " گوش دهیم حس داشتن عمق در قطعه پلی فونیک او را کاملا درک خواهیم کرد و اگر به جلوتر نیز بیاییم و به موسیقی باخ گوش دهیم هر چند که از نظر پلی فونی پخته تر از موسیقیرنسانس است ولی باز همین ژرفانمایی را در موسیقی در میابیم.
بی شک هنگامی این تشابه حس بین دو تحول اساسی دوره رنسانس را در خواهیم یافت که با دقت موسیقی این دوره را گوش داده و همزمان سعی در دیدن نقاشی های آن دوره کنیم آنگاه پرسپکتیوی سیال را در موسیقی خواهیم دید که در هر لحظه ما را به دیدن ژرفایی از یک فضای جدید دعوت می کند که خود نشان از پویایی و انتزاعی بودن این هنر فوق العاده در تمام اعصار دارد.
البته بیان این مطلب نیز ضرورتی دوباره دارد که در اینگونه تحولات به هیچ وجه یک لحظه انتقالی وجود ندارد و به صورت کاملا تدریجی و آهسته پیش می رود و با گسترش روزافزون نوع تفکر ، خود را به تاریخ تحمیل می کند. در نتیجه نمی توان گفت که ایجاد این تحولات در نقاشی و موسیقی در یک لحظه انجام شده است ولی قطعا در یک دوره تاریخی بوده است. این استدلال و بازگویی تشابه میان پرسپکتیو و پلی فونی ، در اصل یک استدلال حسی است و باز هم قابل ذکر است که مسئله اصلی تر از این تشابه ، هم عصری آن از نظر وقوع این تحولات در دوره رنسانس است که باید بیشتر مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. البته با در نظر داشتن انقلابی همچون انسانگرایی که حتی نوع زندگی امروز ما نیز کاملا تحت تاثیر آن است.


                                         

No comments:

Post a Comment